۱۱ سپتامبر برای مردم شیلی یک خاطره تلخ و جمعی است که یادآور تجاوز به حریم قانونی کشور و آغاز دیکتاتوری سرکوبگر است. در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳، ژنرال آگوستو پینوشه با حمایت سیا علیه دولت قانونی شیلی کودتا کرد و کاخ ریاستجمهوری را بمباران کرد که منجر به مرگ سالوادور آلنده شد.
در طول ۱۷ سال حکومت پینوشه، بیش از ۳۰۰۰ نفر از مخالفان کشته و بیش از ۴۰ هزار نفر زندانی و شکنجه شدند. پینوشه با حمایت آمریکا توانست مصونیت سیاسی کسب کند و از محاکمه فرار کند. این اقدامات و حمایتهای رسانهای آمریکا باعث شد که سالروز کودتا و تبعات آن به فراموشی سپرده شود.
در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، در بیست و هشتمین سالگرد کودتای شیلی، برجهای تجارت جهانی در نیویورک توسط القاعده مورد حمله قرار گرفتند. این حمله تروریستی شوک بزرگی به جهان وارد کرد و خاطرات تلخی از تروریسم و جنگ را به همراه داشت. تفاوت بزرگی بین این دو رویداد ۱۱ سپتامبر وجود دارد.

کن لوچ، کارگردان بریتانیایی با دغدغههای مارکسیستی، اپیزود خود را با یک مرد شیلیایی تبعید شده آغاز میکند که در حال نگارش نامهای به مردم آمریکا است و تسلیت میگوید. او خاطرات ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ را مرور میکند و به همدستی آمریکا و پینوشه در کودتای شیلی اشاره میکند تا پرسش قیاس حمله کردن و مورد حمله واقع شدن آمریکا را مطرح کند. لوچ با پیش کشیدن مسئله دولت مارکسیستی آلنده و کودتای علیه چپها در شیلی، مردم را به عنوان قربانی اصلی و شخصیت اصلی فیلم خود در نظر میگیرد. او نشان میدهد که مردم تاریخ را از طریق روایتهای دیگر یادآوری میکنند و قدرت رسانهها نمیتواند خاطرات فردی را مانند خاطرات جمعی تحت تأثیر قرار دهد. این بیان لوچ جمله مشهور هگل را به ذهن میآورد که تاریخ دو مرتبه تکرار میشود، اولین بار به صورت تراژدی و دومین بار به صورت کمدی.
فیلم کن لوچ نمونهای برجسته از یک بیانیه سیاسی رادیکال است که سیاستهای قرن بیست و یکم آمریکا را به چالش میکشد.